میرم ایمیل چک کنم.مسنجر هم باز میشه.کنار صفحه یه چراغ روشنه.اول نمیفهمم کیه.دفعه ی دوم که نگا میکنم یادم میاد.NGM بیشترین چیزی که حس میکنم اینه که یه زمانی میشناختمش.یه زمانی.بیتفاوت به چراغه نگا میکنم.زل میزنم بهش حتی وسوسه نمیشم پی ام بدم که بخام خودمو کنترل کنم. به این فکر میکنم که دوسال دیگه نسبت به کیا بیتفاوت میشم به کیا زل میزنم و حتی وسوسه نمیشم لبخند بزنم یا فحش بدم یا حسرت بخورم،خوشحال بشم از نبودنشون یا ناراحت از رفتنشون کیا باید برن،کیا میخان برن،میخام کیا برن!
نوشته شده توسط فر در پنج شنبه 89/2/2 و ساعت 2:13 عصر | نظرات دیگران()